سایت عصرایران / ۱۴۰۲/۱۱/۲۰
آدینه با داستان/ شبهای هیچستان
میتوانست به شوق خیال پردازی شبانه راه مانده تا اتاقک کوچکاش را آنقدر بدود که پاهایش تاول بزند و خودش را برساند گوشهی اتاق و دست نوعروس زیبایاش را بگیرد و درنا را نشانش بدهد و بگوید دیدی جان من؟ دیدی آن امید رفته آمد، دیدی رنجمان تمام شد؟