سایت خبرآنلاین / ۱۴۰۲/۱۱/۰۹
شاعرِ بینوایان در کافهی کهنسال
«بلوط پیر» شبیهِ صاحب خودش است؛ کافهای سالخورده که در ظاهر، تکیده و رنگباخته مینماید. اما کافیست؛ ظهری با غذای مجانی، میزبانِ بینوایان شود. ناگهان یک طنین کیهانی در سراسر وجودش، میدمد! چهره جوانیِ «مردِ شریف» بر سردرش مینشیند. آنوقت؛ شاید اگر ژاک دریدا (فیلسوف پُستمدرن) زنده بود، اینبار مینوشت؛ تا زمانی که یک فقیر در دنیا وجود دارد، سایهی «کن لوچ» پشتِ سر اوست!