FARALinkسه شنبه / ۱۲ تیر / ۱۴۰۳ - 2 July, 2024
سه شنبه / ۱۲ تیر / ۱۴۰۳ - 2 July, 2024
نعمتی که نمی‌شود از آن گذشت
 خبرگزاری مهر / ۲ روز قبل / ۱۴۰۳/۰۴/۱۰
نعمتی که نمی‌شود از آن گذشت
تماشای شادی‌شان لبخند به لب می‌آورد؛ زن جوان می‌گوید: «برای پدرمان ذوق نکنیم برای که ذوق کنیم؟ چند سال زنده هستیم و می‌توانیم شادی غدیر را تجربه کنیم که خودمان را از این نعمت محروم کنیم؟»
  در حال انتقال به متن خبر

https://mehrnews.com/x35gZK ۱۰ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۵۳ کد خبر 6148947 مجله مهر دور و بر مجله مهر دور و بر ۱۰ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۵۳ مرور «مجله مهر» بر جشن بزرگ مهمونی کیلومتری؛ نعمتی که نمی‌شود از آن گذشت

تماشای شادی‌شان لبخند به لب می‌آورد؛ زن جوان می‌گوید: «برای پدرمان ذوق نکنیم برای که ذوق کنیم؟ چند سال زنده هستیم و می‌توانیم شادی غدیر را تجربه کنیم که خودمان را از این نعمت محروم کنیم؟» خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: حاجی‌ها از حج برمی‌گردند. همان حجی که هزار و چهارصد و اندی سال پیش پیامبر خدا نیز آن را ادا کرد و در مسیر بازگشت از آن، روز ۱۸ ذی‌الحجه سال دهم قمری اتفاقی سرنوشت‌ساز برای پیروان او افتاد. حضرت محمد (ص) در آن روز دست کسی که به عنوان اولین مرد دعوت پیامبر خدا را لبیک گفته بود، بالا آورد و گفت: «این اولین کسی است که به من ایمان آورده، و اولین کسی که در قیامت با من مصافحه می‌کند و صدیق اکبر است…»

آخرین فرستاده خدا در آخرین سفر حج خود مقابل چشم مسلمانان علی (ع) را جانشین بعد از خودش معرفی کرد. سال‌های بعد از این واقعه، غدیر مظلوم ماند، جانشین پیامبر خدا را خانه‌نشین کردند و آخرین و مهم‌ترین وصیت محمد (ص) را نادیده گرفتند. آن روزها کمتر کسی می‌خواست یا می‌تونست ولایت علی (ع) را فریاد بزند. حالا اما، ۱۴۰۰ سال گذشته و شیعیان امیرالمومنین و دوستداران این مرد بی‌مثال، اقبال آن را دارند که این روز را جشن بگیرند و با صدای بلند عشق به حضرت علی (ع) را فریاد بزنند.

سه شنبه هفته‌ای که گذشت سومین جشن بزرگ «مهمونی کیلومتری غدیر» برگزار شد و یک روز به یاد ماندنی را در خاطره تمام عاشقان امیرالمومنین بر جای گذاشت. هرچند حال و هوای انتخابات و حرف‌های دنیای سیاست همه گوش‌ها را پر کرده، اما برگ‌هایی از جشن غدیر باقی مانده که حیف است ورق نخورده باقی بمانند. آنچه می‌خوانید چند خطی از روز مهمونی کیلومتری در پایتخت است.

امام علی بادکنک آورده...

جثه کوچکی دارد، آن‌قدر کوچک که قدش به زور تا زانوی پدرش می‌رسد. موهایش را هم از ته با تیغ زده‌اند؛ شبیه «ایکیو سان» در آن برنامه کودک قدیمی شده است. لباس‌هایش یک جای تمیز نداشت، پدرش هم مثل او بود، هم موهایش را از ته زده بود و هم لباس‌های کثیفی بر تن داشت، به نظر می‌رسید وضعیت خوبی ندارند.

پدرش از موکبی یک بادکنک قرمز برایش گرفت و سمت ایکیوسان آمد: «امام علی برائت بادکنک فرستاده» بچه از خوش‌حالی روی زمین بند نبود. آن قدر میان جمعیت تند می‌دوید که از نگاه‌ها دور شد؛ اگر بادکنکش نبود، احتمالاً گم می‌شد.

پدر و کودک به خاطر وضعیت ظاهری کمی برای دیگران عجیب به نظر می‌رسیدند؛ اما این چشم و این دنیای آدم بزرگ‌هاست؛ نه بچه‌های کوچک.

پسربچه بادکنک قرمز بدون آنکه بین خودش و بچه‌های خوش سر و لباس تفاوتی حس کند، به جمع‌شان می‌رفت، کنار استخرهای توپ، کنار چرخ و فقلک‌های کوچک، کنار قصرهای بادی. هیچ وسیله بازی به چشمش نمی‌آمد. زیباترین هدیه را توی دست‌هایش محکم گرفته بود. با لحن بچگانه و معصومانه خود به بچه‌ها می‌گفت: «امام علی آنجا بادکنک برای بچه‌ها آورده».

پویش گمنام آب دوغ خیار

موکب‌های مهمونی کیلومتری برای آنکه عطش مردم را پایین بیاورند و گرمای هوا را تا حدی برایشان قابل تحمل کنند، ابتکارهای زیادی به کار گرفته بودند. جالب‌ترین ابتکار، پخش یک غذای اصیل، لذیذ و اقتصادی ایرانی است. «آب، دوغ، خیار!»

بعضی گمان می‌کنند اگر قرار باشد اطعام کنند باید غذایی شبیه آنچه در مجالس عروسی تدارک دیده می‌شود فراهم کنند؛ اما حساب و کتاب اینجا فرق می‌کند. پذیرایی‌های رنگارنگ اما ساده؛ نان و پنیر و سبزی، بستنی یخی، شربت آبلیمون و حالا در تابستان داغ، آب دوغ خیار با نان خشک محلی!

موکب‌شان کوچک بود و سه مرد و یک پیرزن در آن کار می‌کردند. مردها پیاله‌ها را پر می‌کردند و بین مردم پخش می‌کردند. داخل موکب که می‌شوم اطلاعات بیشتری دستم را می‌گیرد؛ پیرزن انگار مادربزرگی شیرین و مهربان است که تمام این سال‌ها آب دوغ خیارش زبان زد همه خانواده و فامیل بوده و حالا برای غدیر تصمیم گرفته مهارت خاصش را برای پذیرایی از مردم به کار بگیرد.

دستش نمک خاصی داشت یا ادویه مخصوصی به آب‌دوغ‌خیار می‌زد؛ کسی نمی‌دانست؛ اما زنان زیادی بعد از خوردن یک پیاله از آب‌دوغ خیار سراغ پیرزن می‌رفتند و از او دستورش را می‌خواستند. غذای ساده‌ای به نظر می‌رسد، اما پیرزن، نسبت خاصی برای سبزی‌های معطرش داشت و در جواب هر نفر به جزئیات برایش توضیح می‌داد.

مردهای موکب، پسران پیرزن بودند و هرکس درباره آب‌دوغ خیار سوال می‌کرد را با لخند پهنی سراغ مادرشان می‌فرستادند؛ انگار از پذیرایی ساده اما لذیذشان و دست‌پخت خاص مادرشان حس غرور داشتند. موکب که کمی خلوت شد پیرزن در جوابم گفت: «این لطف امام علی (ع) است که موکب کوچک ما میان مردم محبوب شده است؛ امید دارم این نشانه آن باشد که امام علی (ع) از نذر ما راضی بوده و آن را پذیرفته است».

این تنها موکبی نبود که آب دوغ خیار را به عنوان اطعام غدیر انتخاب کرده بود؛ در سراسر مسیر موکب‌های زیادی این غذا را انتخاب کرده بودند. انگار در کنار پویش‌های دیگر، یک پویش گمنام هم راه افتاده بود؛ پویش آب دوغ خیار که مردم هم حسابی دوستش داشتند.

شادی غدیر؛ نعمتی که نمی‌شود از آن گذشت

باران شروع به باریدن کرده و برای چند دقیقه‌ای مردم دنبال سر پناهی می‌گردند. در همان گیر و دار باران شدید تابستانی، صدای یک سرود بلند می‌شود؛ چشم می‌چرخانم تا منبع صدا را پیدا کنم؛ ماجرا توی یک ایستگاه اتوبوس است. ایستگاه‌های اتوبوس بی‌آرتی که سرپوشیده هستند سرپناه خوبی برای دقایق بارانی شده‌اند، اما برای همین دقایق محدود هم مردم خودشان از از شادی این روز محروم نکردند. مردی که به نظر می‌رسید مداح باشد شروع به خواندن کرده بود و سایرین هم او را همراهی می‌کردند؛ کودکان از خوشحالی فریاد می‌زندند و از سر و گردن پدرها بالا می‌رفتند. حیدر حیدر از زبان کسی نمی‌افتد.

باران آرام می‌گیرد. کمی جلوتر مقابل جلوی موکب طرشت صدای سرود «مست نجف» خیابان را پر کرده است. بین جمعیت زنی تقریباً ۳۰ ساله بالا و پریدن‌های دو دختربچه‌اش را با دست زدن همراهی می‌کند و ذوق از چشمانش سرریز شده است؛ مادربزرگ بچه‌ها هم همانطور که لبخند لحظه‌ای از صورتش پاک نمی‌شود از نوه‌ها فیلم می‌گیرد. چیزی تا پایان جشن نمانده و صورت دخترها گل انداخته؛ پیداست چند ساعت گذشته حسابی دمار از روزگار شادی درآورده‌اند.

تماشایشان لبخند به لب می‌آورد. جلوتر می‌روم و اعتراف می‌کنم ذوق و شوق‌شان دیگران را هم ذوق‌زده می‌کند. زن جوان می‌گوید: «برای پدرمان ذوق نکنیم برای که ذوق کنیم؟ مگر چند سال زنده هستیم و چند سال قرار است شادی غدیر را تجربه کنیم که خودمان را از این نعمت محروم کنیم؟»

می‌گوید امسال دومین سالی است که به جشن آمده است و پیش از این جشن کوچکی در محل خودشان برپا می‌شده؛ اما حالا این مراسم بزرگ و به یادماندنی هر سال آنها را به جشن می‌کشاند: «ما هم سعی کردیم در کنار موکب‌دارها سهم کوچکی داشته باشیم. از نذرهای کوچکی شروع کردیم اما می‌دانیم این نذرهای کوچک کنار هم از جمعیت زیادی پذیرایی می‌کند. این باران هم نوید و نعمت و خاطره است. چه روزی بهتر از امروز برای بارش چنین بارانی…» کد خبر 6148947

کپی شد برچسب‌ها مهمونی کیلومتری غدیر 1403 مهمونی ده کیلومتری امیرالمومنین(ع) عید غدیر خم بادکنک موکب اطعام غدیر