شب «حربن یزید ریاحی»؛ چه ساده، صید خودت را به یک نگاه گرفتی...
فرمانده لشکر اشقیا بود و اول کسی که راه بر امام نور و نجات بست و دلش آزرد و از او خشمگینانه شنید: «مادرت به عزایت بنشیند» اما چه شگفت است تقدیر که: «یخرج الحی من المیت»... زندگی از دل مرگ و نور از قعر ظلمت میجوشد. و «حر» باید اولین شهید کربلا و اولین سرباخته بر آستان عشق حسینی (ع) میشد.